loading...
بهداشت روان
فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 20 یکشنبه 28 مهر 1392 نظرات (2)

رابطه توکل به خدا با کاهش اضطراب

توکل به خدا

شاید کمتر مفهومی از مفاهیم اسلامی به اندازه "توکل" از لحاظ تعریف دشوار باشد. اخلاقیون، اهل عرفان و تصوف مفاهیم متفاوتی از آن درک کرده اند.

اصل توکل را بایستی در اعتماد به خدا جستجو کرد. تا وقتی که انسان به خدا اعتماد پیدا نکند، نمی تواند اداره امورش را به او واگذارد و اگر هم به زبان بگوید که امور خود را به او واگذار کردم، دلش آرام نمی گیرد. به علاوه اگر فردی از قوانین علت و معلولی که خداوند در جهان قرار داده است اطلاع نداشته باشد و نداند که خواست و سنت خدا به استفاده از اراده خود و اسباب و علل شناخته شده استوار است، باز نمی تواند موقعیت رفتار متوکلانه را تشخیص داده و مصداق های آن را در زندگی پیدا کند.

رابطه ایمان به خدا و اعتماد به حضرت باریتعالی، با توکل بسیار قوی است. خدای متعال در قرآن می فرماید: "و علی الله فلیتوکل المومنون"، یعنی افراد با ایمان به خدا توکل می نمایند. (سوره مائده)

در آیه 23 سوره مائده آمده است که "و علی الله فتوکلوا ان کنتم مومنین"، یعنی اگر ایمان دارید، به خدا توکل نمایید.

هر اندازه درجه ایمان فرد به خداوند و شناخت او از اسماء و صفات خدا و آگاهی او از برنامه های خداوندی در جهان افزایش یابد، به همان اندازه توکل او نیز افزایش خواهد یافت. در سوره انفال خداوند می فرماید: "انما المومنون الذین اذا ذکرالله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم ایاته زادتهم ایماناً و علی ربهم یتوکلون"، یعنی مومنان کسانی هستند که چون نام خدا برده شود، خوف بر دل هایشان چیره گردد و چون آیات خدا بر آنان خوانده شود، ایمانشان افزون گردد و بر پروردگارشان توکل کنند.

درست فهمیدن آیات خدا و ذکر و قرائت آن، بر ایمان مومنان می افزاید و در نتیجه راه توکل از طریق افزایش ایمان هموار می شود. به دنبال این ایمان قلبی به خدا و ایمان به حکمت و شفقت خدا و علم به مصلحت بندگان است که بنده می تواند برای برنامه ریزی و کفایت امر خود، به خداوند اعتماد کند و کارهایی را که برنامه ریزی و تدبیر آنها خارج از توان اوست، به خدا واگذار نماید.

 

نراقی (1377) توکل را چنین تعریف نموده است: «توکل، عبارت است از اعتماد کردن و مطمئن بودن دل بنده در جمیع امور خود به خدا و حواله کردن همه کارهای خود را به پروردگار و بیزار شدن از هر حول و قوه ای غیر از خدا و تکیه نمودن بر حول و قوه الهی».

محی الدین ابن عربی در تعریف توکل می نویسد: توکل، اعتماد قلبی به خداوند متعال است، طوری که انسان در صورت فقدان اسباب ظاهری در عالم برای رسیدن به هدف دچار اضطراب نمی شود و اگر اضطراب بر او مستولی شود، چنین فردی متوکل نیست. (النّدوی، 1374)

از دیدگاه شهید مطهری: توکل تضمینی الهی برای کسی است که حامی و پشتیبان حق است، یعنی اگر به راه خدا بروید، از نوعی حمایت الهی برخوردار خواهید شد.

منظور از توکل عبارت است از اعتماد به خدا در انجام کارها و واگذاری امور خود به او، طوری که تعادل روانی فرد را افزایش داده و در صورت نرسیدن به هدف، او را اضطراب بازدارد.

پس کسی توکل دارد که به قدرت و حکمت و رأفت و شفقت خداوند اعتقاد دارد. این اعتقاد، حالتی را در شخص به وجود می آورد که موجب می شود فرد در تمام حالات و رفتار خویش، حضور پروردگار را در نظر بگیرد و در این حضور، احساس قدرت و توانمندی کند و خود را به وی وابسته ببیند و از این رو آرامش در دلش ایجاد می شود که با پدید آمدن حوادث سخت در زندگی دچار شک و تردید نمی شود و کارهایی را که مدیریت و برنامه ریزی آنها خارج از تدبیر اوست به خدا واگذار می کند.

به عبارت بهتر فرد متوکل ضمن استفاده از اسباب و علل مادی و غیر مادی، توفیق رسیدن به نتیجه را مشروط به خواست و مشیت الهی می داند و ضمن نسبت دادن امور و اتفاقات جهان به خواست پروردگار، برای حصول نتیجه به او تکیه نموده و اطمینان دارد که خداوند او را در رسیدن به مطلوب یاری خواهد کرد.

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 14 یکشنبه 28 مهر 1392 نظرات (0)

 برخی از والدین به خاطر داشتن کودکان و نوجوانان شرور ،ناآرام و ناموفق و مشکلاتی که آنها در خانواده و جامعه به وجود می‌آورند مورد سرزنش قرار می‌گیرند .   
  
برخی از والدین به خاطر داشتن کودکان و نوجوانان شرور ،ناآرام و ناموفق و مشکلاتی که آنها در خانواده و جامعه به وجود می‌آورند مورد سرزنش قرار می‌گیرند . متخصصان تعلیم و تربیت و بهداشت روانی نیز پس از مطالعه و بررسی آمار مربوط به این گونه کودکان معمولا علت را متوجه خانواده‌ها می‌دانند ولی باید پرسید که چه کسی به والدین در امر پرورش کودکان کمک می‌کند؟ و چه کوشش‌ها و تدابیری برای آموزش آنها در نظر گرفته شده است تا بتوانند از چنین مسائلی جلوگیری و تعادل روانی خانواده و به تبع آن جامعه را حفظ کنند ؟ 
● نقش خانواده در سلامت روان فرزندان چیست ؟ 
خانواده از مهمترین عوامل موثر در رشد همه جانبه کودک است . تاثیر خانواده بر کودک بدون مقدمه با قدرت فراگیری خاصی آغاز و در سراسر زندگی فرد آشکار می‌شود . تاثیر روابط صحیح بین والدین و فرزندان و اهمیت آن بر هیچ کس پوشیده نیست زیرا کودکان دارای خصوصیت “اخلاق دیگر پیرو”هستند .یعنی با چشم بسته رفتار والدین خود را تقلید می‌کنند و به همین علت علمای تعلیم وتربیت همگی بر این باورند که نقش والدین در شکل گیری شخصیت کودکان غیرقابل انکار و از مهمترین عوامل در تامین بهداشت روان کودکان است . نظریات روانکاوی نیز بر اهمیت اثرگذاری تجارب اولیه و روابط کودک و والدین بر رفتارها و نگرش کودک تاکید دارد و نظریه پردازان در یادگیری اجتماعی نیز به تطول یادگیری درخانواده اهمیت می‌دهند و از این دریچه به مفهوم خانواده می‌نگرند و بر میزان اثرگذاری پدر و مادر بر کودک ونقش آنها در تامین سلامت روان تاکید می‌کنند. 
● ویژگی‌های یک خانواده خوب: 
۱) فرزندان در خانواده مورد پذیرش و کانون عشق و توجه بوده خود نیز از آن آگاه باشند . 
۲) فرزندان از آزادی متناسب با سن و نیازهای خود در چارچوب ضوابط اخلاقی و تربیتی متعادل برخوردار باشند. 
۳) به آ‌نان متناسب با سن و توانایی‌هایشان مسئولیت داده شود. 
۴) آنچه را که احساس می‌کنند بدون ترس و واهمه برای پدر و مادر خود بیان کنند. 
۵) بتوانند افکار خود را با والدین در میان گذاشته ، از تجربه ،‌تبادل نظر و فکر آنها بهره‌مند شوند. 
۶) اشتباه‌ها و خطاهای آنان ، بدون تنبیه بدنی ، تمسخر و ایجاد سرافکندگی اصلاح و بهبود یابد. 
۷) حس تعامل ،همدلی و تعاون در محیط گرم و صمیمی خانواده به آنها منتقل شود. 
۸) بیشتر به موفقیت‌ها و پیشرفت‌های فرزندان تکیه شود تا به شکست‌ها و خطاها. 
در صورتی که والدین حداقل دو نکته را در برقراری ارتباط با فرزندان خود مورد توجه قرار دهند به تامین بهداشت روانی آنان کمک کرده‌اند که یکی وجود “احترام” در روابط است و منظور از آن رفتاری است که احساس ارزشمندی رضایت و خشنودی را در طرف مقابل ایجاد کند ودیگری وجود احساس “ تفاهم وهمدلی” می‌باشد. نخست باید این احساس درک و تفاهم بین والدین و فرزندان ایجاد شود تا پس از آن راهنمایی،آموزش ، پند و اندرزو ... اثربخش باشد. 
به طور کلی باید گفت احساسات بخشی از خصوصیات وجودی ما را تشکیل می‌دهند. ما می‌توانیم زمان و نحوه بروز آنها را خودمان تعیین کنیم به شرط آنکه از وجودشان آگاه باشیم و برای کودکان مهم است که بدانند چه احساسی دارند تا از تجمع احساسات ناشناخته و بهم ریخته در درونشان کاسته شود . والدین با انعکاس عواطف و احساسات فرزندان همان گونه که هستند ونه آن گونه که خودشان تفسیر می‌کنند باعث می‌شوند تا خود آنها به صورتی مبتکرانه در صدد تغییر ،‌اصلاح و بهبود خویش برآیند. 
● نوع نگرش والدین چه تاثیری در سلامت روان فرزندان دارد ؟ 
چگونگی رابطه والدین با کودکان به نگرش آنها بستگی دارد . بسیاری از نگرش‌های والدین حتی پیش از تولد کودک شکل گرفته است و برخی دیگر نیز بر اساس خواسته‌هایی که از فرزندان خود دارند شکل می‌گیرند. ولی در کل نگرش والدین بر اثر ارزش‌های فرهنگی،‌الگوهای شخصیتی والدین و استنباط آنان از مفهوم نقش پدر و مادر ایجاد می‌شود . بر این اساس نوع روابط آنها با فرزندانشان و تعلیم وتربیتشان به صورت‌های “ محدودیت بیش از حد” ، “آسان گیری بیش از حد” و “ تسلیم کامل در برابر آنها “ ، “ مستبد و خودرای بودن “ ، “ تبعیض قائل شدن “ و یا در والدین پذیرنده و محبت کننده ظاهر می‌شود و این واکنش‌ها همگی متاثر از نوع نگرش آنهاست. 
● در تامین سلامت روان از چه روش‌هایی می‌توان استفاده کرد ؟ 
با درک و شناخت معنای رفتار فرزندان می‌توان به بهداشت روان آنها کمک کرد زیرا بسیاری از ناسازگاری‌های کودکان و نوجوانان معلول فقدان شناخت والدین از آنهاست و حتی بسیاری از مربیان و معلمان نیز شناخت لازم را از کودکان و نوجوانان ندارند و نسبت به مسائل و مشکلات آنها بی‌توجه و بی‌علاقه‌اند. 
برای رفع این نقیصه اولیا باید بتوانند تعبیر و تفسیر مناسبی از تظاهرات رفتاری فرزندان خود داشته باشند تا به رفع مشکلات آنها نائل شوند . آنان می‌توانند با ایجاد فرصت‌های مناسب به فرزندان مهارت‌های برقراری روابط با دیگران را آموزش داده اجازه بازگو کردن نظرات را به آنها بدهند. 
بدون تردید در سایه روابط صحیح و سالم خانوادگی واجتماعی است که سلامت روان نیز محقق خواهد شد.
  

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 10 یکشنبه 28 مهر 1392 نظرات (0)
    

فردی در حال اره کردن تنه قطور یک درخت بود،اره را مرتب عقب وجلو می برد.اما پس از تقریبایک روز کار،می بیندکه هنوز نصف آن را اره کرده است. در همین حال،چشمش به مردی  می افتد که با او شروع به کار کرده بود اما چیزی نمانده درخت را بیندازد. چشمانش از تعجب گرد می شود و می پرسد: ((چطور کار کردی؟ تو داری تمامش می کنی در حالی که تمام وقت هم اینجا نبودی و چندبار در میان کار آن را رها کردی و به استراحت پرداختی؟ چه شد؟))

مرد لبخند می زند و پاسخ می دهد:((تو دیدی که من هر از گاهی کار را رها کردم اما ندیدی هربار که برای استراحت می رفتم اره ام را تیز می کردم.))

              نتیجه اینکه:روزهای هفته را نامگذاری کنید و روزی  را نیز به ((خانواده)) اختصاص دهید. دچار این فکر اشتباه نشوید که به علت کار زیاد،فرصتی برای این کار ندارید. پیشرفت در کارها نه به میزان وقتی که صرف آنها می کنید،بلکه به مقدار اشتیاق و انرژی هنگام فعالیت بستگی دارد. آن عشق،شادی و انرژی که در کنار خانواده تان بدست می آورید شما را در طول هفته در انجام کارهای روزانه تان کمک خواهد  کرد.
فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 12 یکشنبه 28 مهر 1392 نظرات (0)

از یک دختربچه بدجوری کتک خوردم !


امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه ...
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و... خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید...

منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و ... دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!

ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره ...

دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!

حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!

یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!

تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود!

همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین ...



داستانی متفاوت از چوپان دروغگویی دیگر


یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. چوپانی مهربان بود که در نزدیکی دهی، گوسفندان را به چرا می برد. مردم ده که از مهربانی و خوش اخلاقی او خرسند بودند، تصمیم گرفتند که گوسفندانشان را به او بسپارند تا هر روز آنها را به چرا ببرد. او هر روز مشغول مراقبت از گوسفندان بود و مردم نیز از این کار راضی بودند. برای مدتها این وضعیت ادامه داشت و کسی شکوه ای نداشت تا اینکه ...

یک روز چوپان شروع کرد به فریاد: آی گرگ آی گرگ. وقتی مردم خود را به چوپان رساندند دریافتند که گرگی آمده است و یک گوسفند را خورده است.

آنان چوپان را دلداری دادند و گفتند نگران نباشد و خدا را شکر که بقیه گله سالم است. اما از آن پس، هر چند روز یک بار چوپان فریاد میزد: "گرگ. گرگ. آی مردم، گرگ". وقتی مردم ده، سرآسیمه خود را به چوپان می رساندند می دیدند کمی دیر شده و دوباره گرگ، گوسفندی را خورده است. این وضعیت مدتها ادامه داشت و همیشه مردم دیر می رسیدند و گرگ، گوسفندی را خورده بود!

پس مردم ده تصمیم گرفتند پولهای خود را روی هم بگذارند و چند سگ گله بخرند. از وحشی ترین ها و قوی ترین سگ ها را ...

چوپان نیز به آنها اطمینان داد که با خرید این سگها، دیگر هیچگاه، گوسفندی خورده نخواهد شد. اما پس از خرید سگ ها، هنوز مدت زیادی نگذشته بود که دوباره، صدای فریاد "آی گرگ، آی گرگ" چوپان به گوش رسید. مردم دویدند و خود را به گله رساندند و دیدند دوباره گوسفندی خورده شده است. ناگهان یکی از مردم، که از دیگران باهوش تر بود، به بقیه گفت: ببینید، ببینید. هنوز اجاق چوپان داغ است و استخوانهای گوشت سرخ شده و خورده شده گوسفندانمان در اطراف پراکنده است !!!

مردم که تازه متوجه شده بودند که در تمام این مدت، چوپان، دروغ می گفته است، فریاد برآوردند: آی دزد. آی دزد. چوپان دروغگو را بگیرید تا ادبش کنیم. اما ناگهان چهره مهربان و مظلوم چوپان تغییر کرد. چهره ای خشن به خود گرفت. چماق چوپانی را برداشت و به سمت مردم حمله ور شد. سگها هم که فقط از دست چوپان غذا خورده بودند و کسی را جز او صاحب خود نمی دانستند او را همراهی کردند.

بسیاری از مردم از چماق چوپان و بسیاری از آنها از "گاز" سگ ها زخمی شدند. دیگران نیز وقتی این وضعیت را دیدند، گریختند. در روزهای بعد که مردم برای عیادت از زخمی شدگان می رفتند به یکدیگر می گفتند: "خود کرده را تدبیر نیست". یکی از آنها پیشنهاد داد که از این پس وقتی داستان "چوپان دروغگو" را برای کودکانمان نقل می کنیم باید برای آنها توضیح دهیم که هر گاه خواستید گوسفندان، چماق، و سگ های خود را به کسی بسپارید، پیش از هر کاری در مورد درستکاری او بررسی کنید و مطمئن شوید که او دروغگو نیست.

اما معلم مدرسه که آنجا بود و حرفهای مردم را می شنید گفت: دوستان توجه کنید که ممکن است کسی نخست ""راستگو"" باشد ولی وقتی گوسفندان، چماق و سگ های ما را گرفت وسوسه شود و دروغگو شود. بنابراین بهتر است هیچگاه ""گوسفندان""، ""چماق"" و ""سگ های نگهبان"" خود را به یک نفر نسپاریم**.




حکایت چهار دانشجو‎


چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی و خوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی برای امتحانشون رو نداشتند.
روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوار کردند به اینصورت که سر و رو شون رو کثیف کردند و مقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند. سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و یک راست به پیش استاد رفتند.

مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند:


که دیشب به یک مراسم عروسی خارج از شهر رفته بودند و در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیک های ماشین پنچر میشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشین به یه جایی رسوندنش و این بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند کلی از اینها اصرار و از استاد انکار، آخر سر قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این 4 نفر از طرف استاد برگزار بشه ...

آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول میشن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند.

استاد قبل از امتحان با اونها این نکته رو عنوان می کنه که بدلیل خاص بودن و خارج از نوبت بودن این امتحان باید هر کدوم از دانشجوها توی یک کلاس جدا بنشینند و امتحان بدن که آنها هم به خاطر داشتن وقت کافی و آمادگی لازم با کمال میل قبول می کنند.

امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بیست بود:

1. نام و نام خانوادگی؟ 
2 نمره 

2. کدام لاستیک پنچر شده بود؟
 18 نمره 

الف. لاستیک سمت راست جلو
ب. لاستیک سمت چپ جلو 
ج. لاستیک سمت راست عقب 
د. لاستیك سمت چپ عقب

بنظر شما دوستان، آیا اون 4 دانشجو توانستند به سوالات پاسخ صحیح بدهند ؟!




مورچه و سلیمان


روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود.
از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.
مورچه گفت: "تمام سعی ام را می کنم...!" 
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آورد ...

چه بهتر که هرگز نومیدی را در حریم خود راه ندهیم و در هر تلاشی تمام سعی مان را بکنیم، چون پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست ...




آیینه و شیشه


جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست ...
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
گفت: خودم را می بینم !
عارف گفت: ولی دیگر دیگران را نمی بینی !
آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند و آن چیزی نیست جز "شیشه"
اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی
این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن :
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند.
اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند !
تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری ...




میمون ها و کلاه فروش


کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست!
بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند.
به فکرش رسید... که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند و او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.
سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند ...
یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم همان کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند!
یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری؟!

نکته : رقابت هیچگاه سکون نمی شناسد




تغییر دنیا


بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است: "کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم!"




زشت ترین دختر کلاس


دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره. روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند! نقطه مقابل او دختر زیباروی و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید:
میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟
یکدفعه کلاس از خنده ترکید …

بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند.
او گفت: اما بر عکس من، تو بسیار زیبا و جذاب هستی.

او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند. او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود. به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و … به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود. آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد. مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا!

سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم. پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:
برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!

در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند.
روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟
و همسرم اینگونه جواب داد:
من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم ...


شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند
عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند
دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند
و بخند که خدا هنوز آن بالا با تـوست




مفهوم خانواده

با مردی که در حال عبور بود برخورد کردم
اووه ! معذرت میخوام … من هم معذرت میخوام.
دقت نکردم … ما خیلی مؤدب بودیم، من و اون غریبه خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم؛ اما در خانه با آنهایی که دوستشان داریم چطور رفتار می کنیم ؟!

کمی بعد از آنروز، در یک غروب غمگین مشغول پختن شام بودم. دخترم خیلی آرام کنارم ایستاد اما همینکه برگشتم به او خوردم و تقریبا انداختمش ولی بدون کمترین توجهی با اخم به او گفتم: "اه ! ازسرراه برو کنار" قلب کوچکش شکست و رفت ! اصلا نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم ...

وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت:
وقتی با یک غریبه برخورد میکنی، آداب معمول را رعایت میکنی اما با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی !
برو به کف آشپزخانه نگاه کن. آنجا نزدیک در، چند گل پیدا میکنی.
آنها گلهایی هستند که او برایت آورده بود. خودش آنها را چیده. صورتی و زرد و آبی ...
او تنها به این خاطر آرام ایستاده بود که سورپرایزت بکنه
هرگز اشکهایی که چشمهای کوچیکشو پر کرده بود ندیدی

در این لحظه بود که احساس حقارت کردم و بی امان اشکهایم سرازیر شدند.

آرام رفتم و کنار تختش زانو زدم ... بیدار شو کوچولو، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟
گفتم دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری که امروز داشتم. نمی بایست اونجور سرت داد می کشیدم
دخترم گفت : اشکالی نداره مامان چون من به هر حال دوستت دارم مامان
من هم دوستت دارم دخترم
و گلها رو هم دوست دارم
مخصوصا آبیه رو ...

کوچولوی من ادامه داد : اونا رو کنار درخت پیدا کردم ورشون داشتم چون مثل تو خوشگل هستن. میدونستم دوستشون داری، مخصوصا آبیه رو ...


آیا میدانید که اگر فردا بمیرید شرکت یا موسسه ای که در آن کار میکنید به آسانی در ظرف یک روز برای شما جانشین جدیدی می آورد؟
اما خانواده ای که به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد؟
و به این فکر کنید که ما خود را عجیب وقف کار میکنیم و به خانواده مان آنطور که باید اهمیت نمی دهیم!

چه سرمایه گذاری ناعاقلانه ای !
اینطور فکر نمی کنید؟!
به راستی کلمه "خانواده" یعنی چه ؟!

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 13 یکشنبه 28 مهر 1392 نظرات (0)

بهداشت روانی در اسلام

دین مبین اسلام، به عنوان برنامه ای جامع و مدون، دستورهای دقیق و منظمی را برای سعادت دنیوی و اخروی انسان ها ارائه کرده است. یکی از عمده ترین دستورهای اسلام برای پیروان خود، مداومت بر یاد خداوند متعال است. از دیدگاه اسلام، آن گاه که روح آدمی متوجه خدا می شود و یاد خدا نهانخانه قلب او را نورانی می سازد، به باشکوه ترین مرتبه انسانی خود توفیق یافته است. آن هنگام که سرای دل به نور ایمان و معرفت الهی روشن است و وجود او سرشار از عشق به معبود می شود، آرامشی دل انگیز، روان او را فرامی گیرد و آسایش خاطری می یابد که بزرگ ترین لذت های زمینی در برابر آن رنگ می بازد. در واقع با ذکر، بعد معنوی و آسمانی انسان بر بعد مادی و زمینی او چیره می شود. در این صورت، همه بیم ها و نگرانی ها از بین می رود و بنده سرمست از باده وصال، نیرویی تازه در خود حس می کند که با تکیه بر آن می تواند به رویارویی با همه مشکلات و گرفتاری ها بپردازد.

از نظر اسلام و قرآن، یاد خدا، آرام بخش دل ها و تأمین کننده بهداشت روانی انسان است:

الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. (رعد: 28)

آنان کسانی هستند که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا مطمئن و آرام است. آگاه باشید! دل ها با یاد خدا آرامش و ثبات می یابند.

امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

«ذکرُاللّه دَوَاءُ اَعْلالِ النُّفوس؛ یاد خدا داروی انواع بیماری های روان هاست».

همو در دعای کمیل به پیشگاه خداوند عرضه می دارد:

یامَن إسمُهُ دواءُ و ذکْرُهُ شِفاءٌ و طاعتُهُ غِنی. ارحَمْ مَنْ رَأسُ مالِهِ الرَّجاءُ و سِلاحُهُ البُکاءُ.

ای آن که نام او دارو، یاد او درمان و بندگی اش توانگری است! بر کسی که سرمایه اش، امید و ساز و برگش گریه به درگاه توست، مهربانی کن.

از این امام همام در روایتی نیز آمده است:

«ذکرُاللّه جَلاءُ الصُّدورِ و طُمَأْنینَةُ القلوب؛ یاد خدا، روشنایی سینه ها و آرامش دل هاست».

پیام متن:

1. تأثیر نیایش در ایجاد امنیت روانی؛

2. نقش آموزه های دینی در آرامش یافتن و بهداشت روان.

پی آمدهای نفی دین در غرب

امروزه در کشورهای غربی، صنعت، پیشرفت چشم گیری یافته و تکنولوژی، در ابعاد گوناگون زندگی مردم این جوامع راه یافته است. پس از رنسانس، به ویژه بعد از انقلاب صنعتی، بشر به تدریج با غلبه بر طبیعت و کشف قوانین حاکم بر آن، روش های بهتری را برای رسیدن به رفاه مادی به کار گرفت. با این حال، آسایش مادی هرگز نتوانست آرامش روحی را برای انسان غربی به ارمغان آورد. به عبارت دیگر، نوعی رابطه معکوس بین این دو متغیر ایجاد شد و به همین دلیل جوامع تهی از مذهب، با بحران های فراوانی رو به رو شده اند که از فراگیرترین آنها، بحران هویت و بحران معنویت است. این بحران ها، در نهایت به بروز آسیب های فردی و اجتماعی زیادی از جمله: افزایش میزان جرم و جنایت، قتل، انحرافات اخلاقی، تجاوز به حقوق دیگران، خودکشی و بیماری های روانی انجامید.

دیل کارنگی می گوید:

برادران مایو، که کلینیک آنها [در آمریکا] شهرت فراوان دارد، اعلام داشته اند که نصف بیشتر تخت خواب های بیمارستان ها را کسانی گرفته اند که گرفتار ناراحتی عصبی هستند. همچنین، موقعی که اعصاب این بیماران را زیر میکروسکوپ های بسیار قوی معاینه کرده اند، معلوم شده که در بیشتر موارد، اعصابشان کاملاً سالم بوده و بی عیب و نقص است.مرض آنها از فساد و خرابی اعصابشان نیست، بلکه از هیجان درونی، محرومیت، هراس و نگرانی، موفقیت نداشتن و ناامیدی سرچشمه می گیرد.

الکسیس کارل، در مورد افزایش میزان بیماری های روحی و روانی در آمریکا می نویسد:

هر سال تقریبا هشت هزار بیماری جدید و بی سابقه بر تعداد بیماری های روحی اضافه می شود و اگر اداره امور به همین وضع بگذرد، یک یا دو میلیون بچه یا جوان که فعلاً در مدرسه ها و دانشگاه ها تحصیل می کنند، در یک زمان به علل بیماری های روحی به تیمارستان ها تحویل داده خواهند شد....

کنار نهادن دین از زندگی اجتماعی جوامع توسعه یافته اروپایی و آمریکا، پی آمدهای ناگواری به همراه داشته و به بروز نهیلیسم (پوچ گرایی) انجامیده است.

اهل اندیشه در پاسخ به این پرسش که: ز کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود ـ به کجا می روم، آخر ننمایی وطنم درمانده اند. زیرا فرهنگی که بر اساس آن می اندیشند و به حیات خود ادامه می دهند، سال هاست ماورای این جهان را نفی کرده است.

پیام متن:

1. افول دین و برنامه های معنوی در غرب؛

2. کاهش میزان آرامش و امنیت خاطر در جوامع غربی؛

3. افزایش میزان جرائم و انحراف ها در غرب، به سبب بحران معنویت و بروز اندیشه های مبتنی بر پوچ گرایی.

تأکید صاحب نظران غرب، بر دین و آموزه های دینی به عنوان

عامل مؤثر در رفع مشکلات زندگی

بسیاری از صاحب نظران غربی، با توجه به افزایش بی رویه مفاسد اجتماعی که بر اثر دنیاگرایی و فقر معنویت گریبان گیر جوامع آنها شده است، به مردم سفارش می کنند که دوباره به آغوش دین بازگردند و زندگی خود را با شمیم جانفزای ایمان عطرآگین سازند. دیل کارنگی در آیین زندگی چنین می نویسد:

امروزه جدیدترین علم پزشکی یعنی روان پزشکی، همان چیزهایی را می آموزد که پیامبران تعلیم می دارند. زیرا پزشکان روحی دریافته اند که دعا و نماز و داشتن ایمانی محکم، نگرانی، ناامیدی، هیجان و ترس را که موجب نیم بیشتری از بیماری ها و ناخوشی های ماست، برطرف می سازد. امروزه روان شناسان نیز مبلغان متجدد دینند و حتی برای نجات از آتش دوزخ همین دنیا، یعنی زخم معده، آنژین، دومواترین و اختلالات عصبی و جنون، گرویدن به دین را توصیه می کنند. متأسفانه، ما فقط هنگامی که همه درها به رویمان بسته و آخرین نیروهایمان تمام می شود، متوجه خدا می شویم. ولی چرا تا آن موقع صبر کنیم، چرا هر روز تجدید قوا نکنیم؟ من هر گاه به نماز و نیایش می پردازم، حس می کنم که اعصابم آرامش یافته و در سکوت و ثبات بی نظیری فرو رفته است.

پیام متن:

1. دعوت مردم به دین و معنویت، از سوی اندیشمندان غربی؛

2. توجه و اعتراف این دانشمندان به نقش دین، در التیام بیماری های روحی و جسمی.

حکایتی شنیدنی

دیل کارنگی درکتاب خود، به زندگی زنی با نام مستعار ماری کوشمن اشاره می کند که نیایش و یاد خدا او را از فکر خودکشی بازداشت و نیروی جدیدی را برای ادامه زندگی در قلب او پدید آورد. داستان او چنین است:

در سال های سخت و تنگی، درآمد شوهرم در هفته 18 دلار بود. بیشتر اوقات این دستمزد به دست ما نمی رسید، زیرا هنگام بیماری شوهرم که بیشتر روزها به آن دچار می شد، هیچ گونه مزدی به او نمی دادند. او همیشه گرفتار بیماری های گوناگون مانند: اوریون، مخملک و گریپ بود. خانه ای را که با دست خودمان ساخته بودیم، از دست دادیم. به خواربار فروشی 50 دلار بدهکار بودیم و می بایستی خرج پنج فرزندمان را هم تأمین کنیم. من کارهای لباس شویی و اتوشویی همسایه ها را می پذیرفتم و در منزل لباس آنها را می شستم. لباس های کهنه سربازان را می خریدم و تن بچه ها می کردم. از زور غم و غصه مریض شدم. روزی خواربارفروشی که 50 دلار از ما طلب کار بود، پسر 11 ساله ام را به دزدیدن یک جین مداد متهم کرد. موقعی که پسرم جریان را تعریف می کرد، اشک در چشمانش حلقه زده بود. من آگاه بودم که او پسری درستکار و بی گناه است و بی جهت پیش دیگران بدنام و سرشکسته شده است. این حادثه پشتم را شکست و تمام دردها و مصیبت هایی را که با آن روبه رو بودیم، در نظر مجسم کردم. هیچ امیدی به آینده نداشتم. مثل این بود که دچار جنون موقت شده ام. دختر کوچک پنج ساله ام را به اتاق خواب بردم. پنجره ها را بستم و روزنه ها را با کاغذ گرفتم. دختر کوچکم به من گفت: مادر چه می کنی؟ من به او جواب دادم: می خواهم سرما نخوریم و سپس شیر گاز را باز کردم و روی رختخواب دراز کشیدیم. دخترم گفت: مادر، این کار مسخره است، چند لحظه پیش بود که از خواب بیدار شدیم! اما من جواب دادم: عیبی ندارد، فقط چرتی می زنیم.

سپس چشمانم را بستم و به صدای گازی که از شیر خارج می شد، گوش فرا دادم. هرگز بوی آن گاز را فراموش نخواهم کرد.... ناگهان فکر کردم آهنگی می شنوم. خوب گوش دادم، دریافتم که فراموش کرده بودم پیچ رادیوی آشپزخانه را ببندم... موزیک همچنان ادامه داشت. در همان موقع صدایی شنیدم که یک سرود مذهبی و قدیمی را می خواند: «وقتی که دردها و مصائب خود را می توانیم باخدای خود در میان گذاریم، چه لزومی دارد که از مشکلات خود نگران شویم».

با شنیدن آن سرود مذهبی قدیمی از رادیو، احساس کردم که خدا از طریق رادیو به من پیام می دهد که دست از کار نابخردانه و عجولانه خود بردارم و به او توکل کنم.

همان طور که به آن سرود گوش می دادم، درک کردم که اشتباه بزرگی مرتکب شده ام. می خواستم به تنهایی به جنگ حوادث زندگی بروم و هرگز درباره نگرانی هایم از خداوند کمک نخواسته بودم... .

از جا پریدم و شیر گاز را بستم، درها را باز کردم و پنجره ها را گشودم. بقیه آن روز را به گریه و دعا گذراندم، نه برای آنکه خداوند به من کمکی بکند، بلکه به شکرانه موهبت هایی که به من ارزانی داشته [بود]. با خدای خود عهدکردم که از آن پس، هرگز ناسپاس نباشم و تا امروز هم سر قول خود ایستاده ام.

این زن در ادامه حرف هایش، به این مطلب اشاره می کند که وضع زندگی او نه تنها به سرعت عوض نشد، بلکه گاهی سختی های دیگری، همچون کوچ کردن به یک مدرسه روستایی با اجاره 5 دلار در ماه نیز زندگی او را تحت الشعاع قرار داد، اما نیروی ایجاد شده در وجود او بر اثر نیایش و ارتباط با خدا، به گونه ای قدرت روحی او را افزایش داد که دیگر هرگز در مقابل ناگواری ها و سختی ها خود را نباخت. داستان زندگی او چنین ادامه می یابد:

امروز بچه های من پرورش یافته و هر کدام برای خود خانواده ای تشکیل داده اند. من صاحب سه نوه زیبا هستم. هنگامی که شیر گاز را به یاد می آورم، از خدای خود سپاس گزار می شوم که مرا به موقع بیدار کرد. چه خوشی هایی را از دست می دادم، اگر آن عمل وحشیانه را اجرا می کردم چه سالیان خوشی را که نمی دیدم! هنگامی که به گوشم می رسد شخصی می خواهد به زندگی خود خاتمه دهد، فریاد می کشم نکن! نکن! لحظه های تاریک زندگی، بیش از پلک زدنی طول نمی کشد و سپس آینده روشن و امیدبخشی در پیش است.

پیام متن:

نقش التیام دهندگی نیایش در زندگی انسان.

دیدگاه روان شناسان درباره نیایش و آثار آن

یکی از روان شناسان مشهور به نام کارل جونک، در کتاب خود می نویسد:

در سی سال گذشته، مردم کشورهای گوناگون به من مراجعه کرده اند و صدها بیمار را معالجه کرده ام. در بین همه بیماران که نیمه دوم زندگی، یعنی پس از سی وپنج سالگی را می گذراندند، کسی نبود که مشکل او یافتن یک عقیده مذهبی نباشد. مسلما بیماری آنها مربوط به این می شد که چیزهایی را که مذهب های مختلف به پیروان خود بخشیده اند، آنها از دست داه اند. هیچ کدام از آنها تا وقتی که عقیده مذهبی خود را نیافتند، در حقیقت معالجه نشدند.

برخی از صاحب نظران به دعا به عنوان عنصری حیات بخش و عاملی بسیار مؤثر در رفع آلام بشری توجه دارند. آنان معتقدند که مناجات در زندگی انسان تأثیری ژرف دارد و به زوایای روحی او نفوذ می کند.

الکسیس کارل، در انسان موجود ناشناخته آورده است:

حالت دعا و مناجات، آثاری در اعضای بدن ما می گذارد که در نوع خود بی نظیر است. در روز اول آن قدرها جالب توجه نیست، اما کم کم وقتی که ادامه یافت، هیچ لذتی با آن برابری نمی کند.

انسان در این حالت خود را به طرزی تسلیم خدا می کند. گویا که تخته سنگ مرمری بی اختیار، در مقابل سنگ تراش است و در همان حال از خدای خود رحمت و ترحم می طلبد و از او خواهش ها و تمناها می کند،به ویژه برآورده شدن تقاضا و آرزوهای رفیقان و دوستان خود را از خداوند مسئلت می دارد... .

بسیاری از اندیشمندان غربی، بازگشت به دین و معنویت و حضور در کلیسا و گوش فرادادن به اندرزها و سخنان آموزنده کشیشان را به مردم پیشنهاد می کنند. آنان معتقدند که در جهان تشنه معنویت، تنهاعاملی که می تواند انسان ها را به زلال معرفت رهنمون سازد، نیایش است. به اعتقاد آنان، انسان خسته از زنجیر ماشینیزم و گرفتار گردونه کارهای تکراری و نیز انسان فاقد مبدأ و معاد، زندگی کاملاً یک نواخت و پوچی دارد. آلبرکامو، نویسنده معروف غرب، در این باره از تمثیلی استفاده می کند.

او زندگی را «چرخه ای عبث می انگارد که انسان در آن، مانند سیزیف (قهرمان افسانه ای یونان) به کار تکراری بالا بردن سنگ از کوه، از صبح تا شام و سپس رها کردن آن و مجددا تلاش برای بالا بردن آن مشغول است».

نیل پستمن هم می نویسد:

زندگی کردن در جهانی که عاری از حادثه ها و اتفاقات تصادفی است و در پس هر جریانی، اعم از طبیعی یا اجتماعی، معنا و مفهومی قرار دارد و هر حادثه و رویدادی هدفمند، حداقل از دیدگاه تئوری، موهبتی است بی نظیر و تحفه و ارمغانی است که فقط از جانب دین و معارف دینی و الهیات به انسان هدیه شده است....

این سخنان نشان دهنده این است که به اعتراف بزرگان اندیشه و صاحبان خرد، دین یگانه عاملی است که به زندگی فرد جهت و هدف می دهد. انسان درمقام اشرف مخلوقات، فقط زمانی می تواند بر تمامی کائنات برتری خود را اثبات کند و بر سریر اندیشه تکیه زند که از یک دیدگاه محکم اعتقادی و آیینی آسمانی بهره مند باشد. ادیان آسمانی برای زندگی پیش از تولد انسان تا لحظه مرگ او برنامه و هدف های مشخصی تنظیم و عرضه داشته اند.

در این میان، اسلام به عنوان کامل ترین و آخرین دین، برای تمامی گام های انسان در زندگی جهت و هدف معین کرده است و بدین شکل به حیات رهروان خویش معنا و مفهومی جاودانی بخشیده است؛ حیاتی که با مرگ پایان نمی پذیرد و در واقع مرگ نقطه عطفی با حیات ماورایی اوست. دقت در زندگی و سخنان بزرگان علم و معرفت جهان غرب، می تواند برای ما هم بشارت دهنده و هم هشداردهنده باشد. بشارت دهنده است؛ زیرا به ما ثابت می کند که خردمندان دیگر ملت ها با وجودی که به اختراعات و اکتشافات صنعتی فراوانی موفق شده اند، خلأ دین و معنویت را در زندگی خود احساس می کنند و هشدار دهنده؛ از آن رو که وقتی مادی گرایان و دنیامحوران تا بدین اندازه به سرچشمه های اصیل معنویت نزدیک می شوند، وظیفه ما به مراتب از گذشته سنگین تر و پراهمیت تر می شود. چرا که ما در دامان مکتبی رشد یافته ایم که آموزه های پربار و گران قدر آن، مانند سرلوحه هایی زرین و هدایت گر، سعادت دنیوی و اخروی ما را فراهم می آورند.

پیام متن:

1. توجه به دین؛ عاملی سرنوشت ساز در زندگی؛

2. تأکید بر رسالت خطیر مسلمانان در ارائه دین.

خدا در نگاه جبران خلیل جبران، نویسنده معروف لبنانی

دین و نیایش و ارتباط معنوی با خداوند بزرگ، از آغاز خلقت بشر و هستی، در هر زمان به شکلی مطرح بوده است. سخن گفتن و اندیشه در این باره نیز از همان روزها آغاز شده است و تا همیشه تاریخ شیرینی و حلاوت خاص خود را خواهد داشت. جبران خلیل جبران در باغ پیامبر و سرگردان درباره خدا و نشانه های او در اطراف ما کلامی جذاب دارد، وی می گوید:

بسیار بارها، خدای بی نهایت را به آواز می خوانید و اما به راستی جواب این آواز را نمی شنوید. می توانید به آواز پرندگان گوش بسپرید و نیز به نوای برگ هایی که با گذر باد، شاخه را ترک می گویند. یاران من، فراموش نکنید که اینان تنها آن گاه می خوانند که از شاخه جدا شوند!

باز از شما می خواهم چنین آزادانه از خدا سخن نگویید که همه چیزِ شماست. به جای آن به گفت و گو درآیید و یکدیگر را دریابید.

چون اگر پرنده مادر رو به آسمان پرواز کند، چه کسی جوجگان تازه از تخم درآمده را غذا می دهد؟ و اگر زنبور عسلی، زفاف میان دو شقایق را در دشتی واسطه نشود، دیگر کدام شقایق خواهد رویید؟ تنها آن هنگام که در خویشتن کهتر خویش گم شوید، به جست وجوی آسمانی برمی آیید که خداوندش می خوانید. باشد که راه به درون خویشتن مهتر خویش بیابید؛ باشد که کمتر عاطل باشید و جاده ها را سنگ فرش کنید.

پیام متن:

1. نزدیک بودن خدا به انسان؛

2. توجه به آیات و نشانه های الهی در پیرامون خود؛

کلامی از یحیی بن معاذ رازی پیرامون شیرینی یاد خداوند

سعدی علیه الرحمه، به نقل از یحیی بن معاذ رازی رحمه الله می گوید:

خداوندا! همه دنیا را به کلیت، میدانی ساختم و دل خود را در آن میدان گویی ساختم و آن گوی را هر جا انداختم، با هیچ چیز قرار و آرام نگرفت، الا به نام تو و همه عقبی را میدانی کردم و دل خود را در آن میدان گویی کردم و به هر طرف که زدم، با هیچ چیز قرار و آرام نگرفت، الا به دیدار تو.

ملکا! مرا از همه دنیا نام تو بس و از همه عقبی مرا جمال تو بس. جان و جهان من! از عالمِ نام به عالمِ پیغام آی!

پیام متن:

1. قرار و آرامش انسان با یاد خدا محقق می شود؛

2. خداوند، تکیه گاه و پشتیبان انسان در دنیا و عقباست.

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 8 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)


در عصر ما این امر مسلم گشته است که رفتار فرد و بشر نتیجه موفقیت‌ها و عوامل متعددی هستند که مهمترین آنها خانواده، مدرسه و اجتماع هستند. هنگام طفولیت و کودکی این سه عامل اساس شخصیت فرد را پی‌ریزی کرده و پایه رفتارهای بعدی او را استوار می‌سازد. اگر خانواده، مدرسه و اجتماع هریک وظایف خود را به خوبی انجام دهند شانس موفقیت کودک در زمان بلوغ و بزرگسالی افزایش خواهد یافت و برعکس چنانچه پارامترهای یاد شده به هر دلیلی از انجام وظایف خود قصور بورزند، سازگاری فرد در دوران جوانی و بزرگسالی بسیار دشوار و در برخی مواقع غیرممکن خواهد شد. تاثیر خانواده در رفتار کودک بیشتر در دوران قبل از مدرسه است و پس از آن مسئولیت مدرسه در تربیت کودک سنگین‌تر خواهد شد.
کودکان ایرانی در سن۶ سالگی وارد مدرسه می‌شوند و اکثرآنها وقتی از مدرسه بیرون می‌آیند به سن بزرگسالی رسیده‌اند . بنابراین طبیعی است که انتظار داشته باشیم این مدت طولانی بر تک تک آنها اثر عمیقی داشته است.مخصوصا اولین سال ورود به مدرسه که در آن واقعیت‌ها ورویدادهای زیادی اتفاق می‌افتد غم دوری از مادر ،وابستگی به معلم و... چنان درذهن کودک نقش می‌بندد که تا آخر عمر به یادش می‌ماند. مدرسه از نظر عاطفی خنثی است. به رغم تلاش‌های خانواده، مدرسه ، معلم و حتی خود شاگرد به منظور هرچه بهتر اداره شدن مدرسه ، مفید بودن کلاس مدرسه وسالم بودن روابط اجتماعی کودکان با یکدیگر وکودکان با مدرسه، گاهی مشکلات زیادی در این عرصه دیده می‌شود.دلایل عدم سازگاری دانش‌آموز با مدرسه بسیار زیاد است . 
برخی ازآنها از وجود خودشاگرد نشات می‌گیرد،برخی دیگر ریشه درخانواده ومسائل اقتصادی واجتماعی دارد وبالاخره بعضی دیگر از مدرسه ناشی می‌شود. پژوهشگران دشواری‌های دانش‌آموزان را از دید معلمان تحقیق کرده‌اند: براساس یافته‌های این محققان بیشترین دشواری‌های دانش‌آموزان از نگرش منفی آ‌نها سرچشمه می‌گیرد.
در این میان نقش معلم در ایجاد نگرش مثبت در کودکان نسبت به مدرسه وکلاس درس از اهمیت خاصی برخوردار است که کودک در آنجا شایستگی ،شکست ، موفقیت ، محبوبیت ،انزوا و... را تجربه می‌کند اوبا راهنمایی‌های معلم می‌فهمد که برای ارزش داشتن باید موفق شود. کودک به کمک معلم به موفقیت‌هایی دست می‌یابد که اعتماد به نفس دراو ایجاد می‌نماید. 
● دشواری‌های رفتار دانش‌آموز در کلاس:
الف) دانش‌آموز نمی‌داند که چه کار باید بکند.
ب)دانش‌آموز نمی‌داند که چگونه عمل کند.
ج)دانش‌آ‌موز نمی‌داند که چرا باید آنچه از او می‌خواهند انجام دهد.
د)دانش‌آموز بیکار است.
ه-)درس خیلی دشوار است.
و)درس خیلی آسان است.
ز)ازدرس عقب افتاده است.
ح)درس جالب نیست.
ط)درس به درد نمی‌خورد.
ی)مورد توجه همکلاسی‌هاقرار می‌گیرد.
ک)مورد توجه معلم قرار می‌گیرد.
ل)تلاش برای حذف رفتارهای ناخوشایند اغلب از نوع تنبیه.
کلیه موارد ذکر شده هرکدام به تنهایی می‌تواند عامل به وجودآمدن دشواری‌های رفتاری در دانش‌آموزان گردد. لذا با شناسایی سریع هر یک از علایم می‌توان از بروز آنهادر دانش‌آموزان جلوگیری کرد و در صدد رفع آن برآمد.بدین منظور مراقبت از سلامت روان دانش‌آموزان همانند مراقبت از بهداشت وسلامت جسمانی آنهااهمیت دارد که والدین باید مسئولیت آن را شخصا برعهده بگیرند وبا کسب شیوه‌هاومهارت‌های مناسبی که پایداری عاطفی و رشدشخصیت را امکان‌پذیر می‌سازد بتوانند تعارض‌ها وفشارهای زندگی را شناسایی ودانش‌آموزان را حمایت نمایند به طوری که امکان تداوم زندگی برای آنان سهل گردد.
دوره نوجوانی درعین حال که به‌عنوان یک دوره گذرای تدریجی از کودکی به بزرگسالی امتیازات زیادی را برعهده دارد زمان طولانی‌تری را برای کسب مهارت‌ها و آماده شدن برای آینده در اختیار نوجوانان وجوانان می‌گذارد اما دوره‌ای آکنده از تعارض و نوسان بین وابستگی واستقلال است.
برای از بین بردن دشواری‌های رفتاری دانش‌آموزان چه اصولی باید در نظر گرفته شود.
۱) حفظ خونسردی در تمام مدت دخالت در رفتار دانش‌آموز
۲) اقدام موثر 
۳) اقدام که فعالیت‌ یادگیری را کمتر مختل سازد.
۴) اقدامی که یادگیری رفتار سازگار را ممکن می‌سازد.
۵) اقدامی که مسئولیت رفتار را به خود دانش‌آموز واگذار می‌کند.
توصیه و تلاش روانشناسان بر این است که مدیر ،‌ناظم و مخصوصا معلم طوری اقدام کنند که کودکان ونوجوانان آسیب روانی نبینند. آنها به این نکته تاکید دارند که هرگونه تصمیم‌گیری آنها بر دانش‌آموزان اثر عمیقی دارد. 
 

فلسفه تعلیم و تربیت عصر ما با سالهای گذشته متفاوت است. 
بدین معنی هدف آموزش و پرورش فقط تعلیم دروس و سایر مطالب فکری نیست بلکه پرورش جسم و روان و به طور کلی آماده‌سازی دانش‌آموز برای زندگی مسالمت‌آمیز در اجتماع است. برآوردن احتیاجات جسمانی و اجتماعی و روانی کودک که قسمت عمده‌ای از تربیت او را شامل می‌شود، از عوامل بسیار مهم پرورش کودک می‌باشد اگرچه تربیت جسمانی کودک در مدارس از سالها پیش مقرر شده و وسایل مختلف از قبیل زمین‌های بازی و استادیوم‌های ورزشی و امثال آن بدین‌منظور ایجاد گردیده‌اند ولی موضوع سلامت فکر اطفال هنوز به نحو صحیح مورد توجه و قبول مدرسه قرار نگرفته و براساس این غفلت درباره بهداشت روانی کودک مدرسه به‌طور غیرمستقیم و پیشرفت و ازدیاد اختلالات روانی کودکان موثر واقع شده است.
 اساس رفتار افراد بشر در دوران کودکی آنان ایجاد می‌شود در آن هنگام یاد می‌گیرند که چگونه بنشینند، راه روند و یا صحبت نمایند. آنان می‌آموزند که چطور باید با کودکان دیگر به بازی پرداخته و یا چگونه با آنها سازش کنند. در این دوران ضمن این نوع یادگیری کودک احساسات و عواطف را می‌آموزد. بدین‌معنی که یاد می‌گیرد چه موقع بترسد یا خشمناک گردد یا محبت ورزد و یا تحت چه شرایطی عواطف خود را کنترل نموده و یا آنها را رها سازد. هرچه محرومیت در این موارد زیادتر باشد کودک بیشتر دست به اکتساب رفتارهای ناهنجار می‌زند. رفتاری که در مدرسه با کودک می‌شود یا به صورتی باشد که نه تنها موجب تشدید اعمال غیرعادی او نگردد بلکه تا اندازه زیادی نیز فرصت یادگیری رفتارهای سالم و مطلوب را به او بدهد.


در ادامه عوامل موثر در بهداشت روانی در مدرسه به اختصار آورده شده است:
۱) پیشرفت دروس:
‌متفاوت بودن افراد بشر با یکدیگر در ابعاد گوناگون، از اصول مهمی است که آموزگاران و دبیران به منظور کمک بهداشت روانی کودک در مدرسه باید از آن آگاه باشند. اگرچه اختلافات فردی فقط منحصر به هوش نیست ولی این موضوع بخصوص برای معلمان حائز اهمیت است مثلا در کلاس پنجم که سن دانش‌آموزان به‌طور متوسط یازده سال است ممکن است حدود سن روانی آنان میان چهار تا هشت سالگی باشد چنانچه سعی معلم در این باشد که فقط در حدد فهم افراد متوسط تدریس کند، به کودکانی که خیلی باهوش و یا بسیار کم هوشند ضرر خواهد رسید. میل به پیشرفت تحصیلی در اغلب کودکان وجود دارد و این تمایل فقط هنگامی ارضا می‌شود که هدفهای موردنظر کودک خارج از دسترس او نباشد. سعی معلم نباید فقط منحصر به این شود که دانش‌آموزان بهترین نمره را کسب کنند بلکه مدرسه باید سعی کند به هر فرد به اندازه توانایی او مسئولیت داده و حتی‌الامکان در پرورش فکری و روانی و جسمانی کودک بکوشند. کودکانی که از میل به پیشرفت درسی آنها به نوعی در محیط کلاس جلوگیری می‌شود دست به رفتارهای متعدد و گاهی غیرعادی می‌زنند. عده‌ای به اندازه کافی انعطاف‌پذیری دارند و خود را با محیط همساز می‌نماید و تعدادی ناسازگار شده، دسته‌ای هم به بی‌قیدی وقت‌گذرانی می‌کنند و بالاخره گروهی نیز به عامل تخیل پناه می‌برند. گاهی اوقات کودکان عقب‌افتاده با سعی و کوشش فراوان قادرند از دبستان به دبیرستان بروند، در حالی که در آنجا دچار گرفتاری‌های زیادی خواهند شد. بنابراین ضروری است که در دوره دبستان معلمان مربوطه بدانند که میزان استعداد هر کودک چیست و تعلیمات خود را بر آن اساس استوار سازند. www.migna.ir
۲) امتحان:
‌امتحانات جزءلاینفک برنامه آموزش و پرورش است. بنابراین طرز فکر آموزگار و شاگرد در مورد آن در بهداشت روانی بسیار موثر است. معلمان نباید کودکان را از امتحان ترسانده و آن را به‌عنوان اسلحه‌ای به منظور سرکوبی آنها به کار برند بلکه باید سعی کنند تا محصل به امتحان تنها به‌عنوان وسیله‌ای که توسط آن مقدار پیشرفت و تکامل سنجیده می‌شود بنگرد. استفاده از این وسیله باید براساس تشریک مساعی آموزگار و شاگرد به منظور بالا بردن سطح دانش شاگرد باشد. متاسفانه طرز فکر معلم و شاگرد در مورد امتحان به‌نوعی است که این سنجش مصیبت و واقعه عظیمی جلوه‌گر می‌شود و عکس‌العمل عاطفی کودک در این باره گاهی به قدری شدید است که در جلسه امتحان از به یادآوردن مطالبی که به خوبی آموخته عاجز می‌ماند. گاهی حالت انتظار، تشویش، ترس و شرمندگی قبل و بعد از امتحان در حدی نامطلوب است که امکان دارد کودک یا جوان دچار اختلافات روانی شده و حتی اقدام به انتحار می‌کند. 
۳) نمره: 
چون در حال حاضر مهمترین راه ارزیابی استعداد کودک از طریق نمره دادن به امتحانات کتبی و شفاهی است بنابراین لازم است اثرات آن را در بهداشت روانی کودک بررسی کنیم. معلم و شاگرد هر دو باید به این نکته آگاه باشند که وجود نمره به دو منظور است، یکی معیار کیفیت کار و دیگری اساس ترفیع به درجه یا کلاس بالاتر. منظور اولی یعنی اندازه‌گیری کیفیت کار محصل به‌وسیله نمره موضوعی سنی و قابل ایراد است. نمره در یک موضوع معین به هیچ‌وجه نمی‌تواند ارزیابی صحیح و کامل، از کاری که محصل نموده است باشد. معدل تعداد زیادی نمره قابل اطمینان‌‌تر است، معذلک آن هم معیار کامل نمی‌باشد. اگر نمره تنها به منظور اجازه ارتقا به کلاس بالاتر می‌شود، در این صورت کافی است که یک سیستم جدید نمره‌گذاری ابداع کرد که در آن فقط “قبول” و “ناقص” موجود باشد و یا اگر مسئولین آموزش و پرورش تصور می‌کنند که باید اساسی برای پاداش دادن به محصلین برجسته موجود باشد، می‌توان یک سیستم پنج درجه نمره‌گذاری که عبارت باشد از خیلی خوب، خوب، متوسط، ضعیف و ناقص برقرار نمود. هدف کودک نباید رسیدن به حد کمال و برتری‌جویی باشد، بلکه مقصود باید صرفا کسب دانش باشد تا به وسیله آن شخص برای خود و دیگران سودمند واقع شود. نمره و بخصوص نمره عددی کودکان را به رقابت شدید تحریک می‌کند در حالی که از نظر تربیتی و روانی صحیح نیست که هدف عمده تحصیل فرد آرزوی غلبه بر دیگران باشد. نتایج مضر این روش “نمره دادن” بیش از همه متوجه افراد کم‌هوش می‌شود زیرا اینان بالطبیعه قادر به رقابت با دیگران نیستند و از این بابت احساس حقارت‌ حماقت و شکست شدید خواهند نمود. بهترین محرک پیشرفت در کار، موفقیت است. هرچه کودک بیشتر موفق شود کار او بهتر خواهد شد. بنابراین برنامه مدرسه باید به‌گونه‌ای باشد که هر کودکی بتواند مقداری موفقیت کسب کند. این امر زمانی ممکن است که استعداد واقعی کودک معلوم باشد و در حدود آن بتواند انجام وظیفه کند. شکست همیشه نامطلوب است و عدم موفقیت پی در پی معمولا منجر به رفتار غیرعادی خواهد شد. موفقیت تجربه مثبت و مفیدی است و موفقیت مداوم باعث ایجاد تعادل شخصیت و احساس اعتماد به نفس می‌گردد. 
۴) انضباط:‌
مشکلات مربوط به انضباط، معمولا براثر احساس ناکامی و تعارض روانی کودک ایجاد می‌شود. کودکی که محرومیت خود را به صورت پرخاشگری نشان می‌دهد، در کلاس اختلال به‌وجود آورده و باعث ناراحتی آموزگار وحتی مدیر و معاون می‌شود. علل ناسازگاری در کلاس درس تقریبا واضح است. هر کودکی میل به موفقیت دارد ولی اگر وظایفی که به او محول شده خارج از حدود و استعداد و علاقه‌اش باشد، احساس ناکامی و بی‌حوصلگی خواهد کرد. این احساس محرومیت، آزاردهنده است و او باید به هر طریق آن را جبران کند. این عمل جبرانی ممکن است به صورت آزار رساندن به معلم، کتاب، صندلی و اذیت همکلاسان جلوه نماید. تطبیق متون درس با استعدادهای کودکان مقدار زیادی از مشکلات انضباط را حل خواهد نمود. رابطه معلم و محصل باید به نوعی باشد که به کودک احساس ایمنی و اعتماد به نفس دهد. آموزگار فقط موقعی باید متوسل به روشهای انضباطی در کلاس شود که نتیجه مفیدی بر آن افراد داشته باشد. عامل ترس به هیچ‌وجه نباید به منظور اداره کردن کلاس به‌کار برده شود، زیرا به این وسیله کودک احساس اضطراب و ناامنی بیشتر نموده، بر مشکلات انضباطی در کلاس خواهد افزود. در کل ناسازگاری علامت ناراحتی روانی است. اگر کودک در امتحان تقلبی می‌کند شاید به این دلیل باشد که مطالب درسی برای او قابل فهم نیست. همچنین اگر او در کلاس درس ناسازگاری نشان داده و به دیگران آزار می‌رساند، شاید به علت ناراحتی‌های خانوادگی باشد و یا اگر کودک دزدی می‌کند ممکن است به این دلیل باشد که احتیاج زیاد به توجه و مهربانی دارد. آموزگار باید به‌خوبی به حساسیت و رفتار گوشه‌نشینی و غیراجتماعی کودک توجه کند و به اندازه کافی اطلاعات روانشناسی داشته باشد تا بتواند کودکان غیرعادی را تشخیص داده و به نزد متخصص بفرستد. 
۵) معلم یا آموزگار:
مهمترین و موثرترین فرد در هر موسسه تربیتی عبارت است از معلم. به دلیل اهمیت فوق‌العاده معلم لازم است بدانیم که او دارای چه نوع صلاحیت علمی و شخصی است. مهمترین شرط معلمی از لحاظ بهداشت روانی این است که او با کمال صمیمیت و خلوص نیت، کودکان را دوست بدارد و از رفتار آنان آزرده نگردد بلکه با صبر و حوصله و خوشرویی سعی کند به عمق مشکلات کودکان پی برده در حل این مسائل تا حد ممکن بکوشد. چون کودکان قسمت عمده‌ای از ساعات روزانه خود را در مدرسه و تحت تاثیر آموزگاران می گذرانند، بنابراین ضروری است که معلمان با اصول بهداشت روانی آشنا شده و مسائلی از قبیل ماهیت امراض روانی و علل و روشهای پیشگیری را بیاموزند. 

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 15 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

سلامت روان در مدرسه

 

اگر یك كودك صرف‌نظر از آنچه در زندگی برایش رخ داده است، بتواند در مدرسه موفق عمل كند،

برای موفقیت در زندگی شانس زیادی خواهد داشت. مسوولیت معلمان و دست‌اندركاران مدرسه آن

است كه برای كودكان شرایط روانی را فراهم آورند تا آنها بتوانند با استفاده منطقی و عقلانی از

توانایی‌های خدادادی‌شان به موفقیت دست یابند. كودكان در مدرسه نیازمندی‌های روانی بی‌شماری

دارند. نیاز به مبادله‌ عشق و محبت و نیاز به احساس ارزشمندی، از جمله این نیازها هستند. باید به

كودكان كمك كرد تا بتوانند كسی را در دنیا بیابند كه دوستش داشته باشند و در مقابل نیز شخصی یا

اشخاصی را نیز دوست بدارند. محیط مدرسه باید به گونه‌ای ترتیب داده شود تا كودكان بتوانند و

فرصت آن را بیابند تا به عاطفه و محبت دست پیدا كنند. برای احساس ارزشمندی، معلومات و قدرت

تفكر لازم است

.
اگر كودكی كه به مدرسه رفته، در تحصیل معلومات، فراگیری شیوه تفكر و حل مشكلات شكست

بخورد، بعید است كه خانواده و اطرافیان او بتوانند شكست وی را جبران كنند. محیط مدرسه باید به

گونه‌ای ترتیب داده شود كه كودكان در خلال آموزش، مهارت‌های علمی اهدا و دریافت محبت و

اعتماد به نفس كافی برای نشان دادن این احساسات به دیگران را بیاموزند. كودكان باید بیاموزند كه

چگونه در كوران مشكلات اجتماعی و آموزشی در مدرسه، حساسیت و دلسوزی داشته باشند و

بتوانند به همسالان‌شان كمك كنند. اختصاص‌دادن برخی برنامه‌های مدارس به آموزش مهارت‌های

اجتماعی و ارتباطی گامی موثر در راه رسیدن به این هدف است. جلسه‌های بحث و گفتگو میان

دانش‌آموزان و معلم كلاس، فرصتی برای آموزش این مهارت‌ها در اختیار دانش‌آموزان قرار می‌دهد.

معلمان طی این جلسات می‌توانند بلوغ و احساس ارزشمندی را در میان كودكان بارور سازند.

آموزش تعهد داشتن به كودكان می‌تواند به آنها كمك كند كه به همنوعان‌شان بی‌تفاوت نباشند و در قبال

رفتارهای خود نسبت به دیگران دقت عمل بیشتری به خرج دهند. كودكان در این شرایط هیچ‌گاه

احساس تنهایی نخواهند كرد و در ابراز محبت و كسب هویت موفق خواهند بود.


شاید برگزاری چنین كلاس‌هایی در مدارس غیرانتفاعی كه تعداد كودكان كمتر است آسان‌تر باشد

ولی می‌توان با اندكی ظرافت و دیدن نیمه پر لیوان، به فكر كودكان مدارسی نیز بود كه هر

كلاسی ۳۰ تا ۴۰ دانش‌آموز دارد. در این مدارس می‌توان كلاس را به چند گروه تقسیم كرد و

برای هر گروه جداگانه این كارگاه‌های آموزشی را برگزار كرد. می‌توان حتی برای برگزاری

این كلاس‌ها از كارشناسان بهداشت روان، مربیان پرورشی و حتی روان‌شناسان استفاده كرد و

این كلاس‌ها را هرچه پربارتر برای كودكان فراهم نمود. در میان والدین كودكان یك كلاس و یا

یك مدرسه افرادی پیدا می‌شوند كه بتوان گاهی مسوولیت این كلاس‌ها را به آنها سپرد؛ افرادی

كه در این رشته‌ها تخصص و مهارت كافی را دارند.

 

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 12 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

 

 بدون در نظر گرفتن اینکه کدام و یا چه تعداد از افراد، خانواده شما را تشکیل می دهند  فراهم کردن یک محیط سالم روانی برای خود و خانواده خود کار آسانی است.
 راه های زیادی برای رسیدن به سلامتی روانی وجود دارد در حالی که استرس خود را از بین می برید و با کسانی که دوست دارید وقت می گذرانید.

در اینجا یک لیست مختصر از ایده ها برای اینکار وجود دارد:

- با هم شام خوردن: همانطوری که بسیاری از خانواده ها می دانند، یافتن زمانی برای نشستن در کنار هم برای یک وعده غذایی می تواند کار سختی باشد.اما انجام اینکار یک بار در هفته یک فرصت اولیه برای حرف زدن، گوش دادن و لذت بردن ازیک وعده غذایی خوب است.

- کمی ورزش کردن:همه ما می دانیم که ورزش کردن کارسختی است اما همچنین می تواند برای خانواده جذاب و مفرح باشد و به شما کمک کند احساس خیلی خوبی داشته باشید پس با کسانی که دوست دارید شانس خود را امتحان کنید، شنا بروید یا به ورزش مورد علاقه خود بپردازید.

- به باغ وحش یا موزه بروید: یک روز تعطیل را انتخاب کنید و به باغ وحش محلی و یا موزه برای یاد گرفتن و کاوش بروید.بعد از آن به خوردن یک ناهار و یا اسنک سالم بپردازید.

- پیاده روی: پیاده روی با یکدیگر می تواند یک راه ساده و جذاب برای گردش خون باشد در حالی که از بیرون بودن و همراهی اعضای فامیل لذت می برید.

- تماشای فیلم: یک فیلم خانوادگی خوب انتخاب کنید، مقداری پاپ کرن تهیه کنید و تا شب خانه بمانید.

- به اندازه کافی استراحت کنید: سلامت جسمی و روانی تغییرات دارد و شما می توانید در بهترین شرایط خود باشید تنها در صورتی که به اندازه کافی استراحت کرده باشید. مطمئن شوید که شما و اعضای خانواده تان هر شب ۷ تا ۸ ساعت کامل خواب کافی داشته باشند.

- وعده غذایی سالم: خانواده خود را به وسیله وعده های غذایی سالم به عادت های غذایی سالم تشویق کنید.چیپس و سودا را با اسنک های سالم تر مثل هویج، کشمش و آبمیوه تازه و یا آب جایگزین کنید.

- با یکدیگر کتاب بخوانید: خواندن یک کتاب خوب می تواند یکی از ساده ترین لذت های زندگی و یک راه خیلی خوب برای ورزش ذهنتان باشد. کتابی را انتخاب کنید که همه اعضای خانواده بتوانند از آن لذت ببرند و هر شب قسمتی از آن را با صدای بلند بخوانند.

- برنامه پیک نیک بچینید: یک روز آفتابی را انتخاب کنید، یک ناهار مناسب تهیه کنید و به پارک بروید. راکت تنیس و یا توپ فوتبال با خود ببرید و اعضای خانواده را تک تک برای بازی به مبارزه بطلبید.

- به تعطیلات بروید: برای چند روز و یا بیشتر از خانه و کار دور شدن نیز یک راهکار است. یک برنامه مفرح و مقرون به صرفه برنامه ریزی کنید که خانوادتان بتوانند استراحت کنند، آرامش پیدا کنند و از شلوغی برنامه های شما فرار کنند.

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 47 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

وقتی که بچه بودم، دلم می‌خواست دنیا را عرض کنم، بزرگتر که شدم گفتم دنیا خیلی بزرگ است. کشورم را تغییر می‌دهم. در نوجوانی گفتم کشور خیلی بزرگ است بهتر است شهرم را دگرگون کنم. جوان که شدم گفتم شهر خیلی بزرگ است، محله‌ام را تغییر می‌دهم. به میان سالی که رسیدم گفتم از خانواده‌ام شروع می‌کنم، اما در این لحظه‌های آخر عمر می‌بینم که باید از خودم شروع می‌کردم، اگر تغییر را از خودم شروع کرده بودم، خانواده‌ام، محله‌ام، شهرم، کشورم و دنیا را به قدر توانم تغییر می‌دادم." 
در دنیایی زندگی می‌کنیم که بسیار پیچیده است و هر روز به رنگی دگر خود را می‌آراید و جلوه‌گری می‌کند. نقل است که در روزگاران قدیم و آن زمانی که هنوز خبری از تکنولوژی و ماشین و سرعت نبود و مردم درگیر با این چالشها نبودند، "آرامش" بود. بشر به خواست خود تصمیم گرفت که "آسایش" را تامین کند و در راه رسیدن به آن، تمام برون و اندرون زمین را شکافت و در آخر به آن چیزی که می‌خواست رسید ولی غافل از اینکه باید بهای سنگینی برای آن پرداخت می‌کرد و آن بهای سنگین، امنیت و‌آرامش روانی بود. به هر حال هدف از این نوشتار، ارتقای سطح آگاهی هموطنان است و قصد براینست درباره شالوده و اساس داشتن یک زندگی فردی، اجتماعی و یک جامعه سالم مطالبی بیان شود. ابتدا به مهم‌ترین اصل و عامل تعیین‌کننده می‌پردازم: 
سلامت روانی: سلامت روان به عنوان حالت رفاهی است که در آن هر فرد، ظرفیت‌های خود را شناخته،‌بتواند با استرس‌های طبیعی زندگی خود کنار آمده، به طور موثر و مولد کار کند و نیز قادر باشد در اجتماع مشارکت نماید. 
اختلالات روانی و رفتاری در تمام کشورها شایع است و مشکلات عدیده‌ای را نیز ایجاد می‌نماید. افراد مبتلا به این‌گونه اختلالات اغلب با مسائلی از قبیل انزوای اجتماعی، کیفیت بد زندگی و مرگ و میر دست به گریبانند. هم‌چنین این اختلالات، خود منجر به تحمیل هزینه‌های گزاف اقتصادی و اجتماعی نیز خواهند شد. مطالعات نشان داده که شیوع اختلالات روانی از قبیل افسردگی، اضطراب و... در شرایط بیکاری، درآمد کم، تحصیلات محدود، شرایط کاری پرتنش، تبعیض و شیوه‌های زندگی ناسالم بیشتر است. از طرفی دیگر، دیدگاه معنوی برروی باورها، نگرش‌ها، ارزشها و رفتارها تاثیر عمیق دارد و برروی بیوشیمی و فیزیولوژی تاثیر می‌گذارد. تاثیر معنویت روی فکر و بدن، "تندرستی معنوی" نامیده می‌شود. 
یکی از مهمترین عوامل رشد و ایجاد بهداشت روانی و سلامت جامعه، نقش خانواده است. بی‌شک خانواده در تامین بهداشت روانی و پیشگیری از آشفتگی‌های رفتاری نقش عمده‌ای دارد. تامین محیط سالم خانوادگی نقش مهم و عمده‌ای در پیشگیری از بیماری‌ها و اختلالات روانی و رفتاری داشته و در این فرآیند نه تنها پدر و مادر، بلکه افراد دیگری نیز که در محیط خانواده با کودک سروکار دارند در رشد و نمو روانی کودک موثر خواهند بود. روان‌شناسان و متخصصین بهداشت روانی بر این عقیده‌اند که محیط زندگی کودک، اشخاصی که در اطرافش هستند، طرز رفتار و کردار بزرگترها با کودک و یکدیگر، وضع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و مذهبی هر یک به نوبه خود اثراتی در روحیه کودک به جای می‌گذارند. بی‌اعتنایی به نیازها، رفتارهای تحقیر‌آمیز بیش از حد و حمایت و محبت و تعیین و تمجید بیش از اندازه هر یک می‌تواند در ایجاد احساس ناراحتی، بی‌اعتمادی، تزلزل روحی و تشویش و اضطراب دائمی در کودک نقش کلیدی داشته و پایه و اساس بسیاری از حالات و رفتار و تمایلات عصبی را در بزرگسالی تشکیل ‌دهند. 
کودکانی که از لحاظ عاطفی و امنیتی در خانواده تامین نمی‌شوند با انواع مشکلات روبه‌رو خواهند شد؛ مشکلاتی از قبیل شیطنت‌ها، دروغگوئی‌ها و عدم فرمانبرداری‌های ساده وضع نابسامان خانواده می‌تواند به بزه کاری‌ها و جنایات بزرگسالی منتهی شود، بنابر این سلامت خانواده، تعادل شخصیتی والدین و آشنایی آنها به اصولی که می‌تواند محیط خانواده را سالمتر سازد، بسیار حائز اهمیت است. 

اهمیت خانواده در دوران نوجوانی 
نیازهای مرحله نوجوانی از حساسیت خاصی برخوردار است بطوری که در کنار سایر تحولات و تغییراتی که از جنبه‌های جسمانی و روانی در فرد اتفاق می‌افتد، ویژگی مشترک و مهم دیگر آن دوران، استقلال طلبی نوجوان در خانواده است. نوجوان می‌خواهد به طریقی رشد و استقلال خود را به خانواده ثابت کند و براین اساس شروع به ایجاد فاصله بین خود و خانواده می‌کند و به گروه همسالان نزدیک می‌شود. اینجا اگر خانواده به کارکردهای اساسی خود آشنایی نداشته باشد و همچنین با ویژگی‌های دوران نوجوانی آشنا نباشد، نخواهد توانست عملکرد تربیتی خود را به نحو شایسته ایفا کند. از طرفی اقدامات نامناسب خانواده موجب فاصله بیشتر و بیشتر نوجوان از محیط خانه و خانواده خواهد شد. 
همچنان اگر کارکرد تربیتی به شیوه درست بر روی نوجوان اعمال نگردد، فرد از پختگی فکری کامل برخوردار نخواهد گشت. لذا به زمینه‌های ناسازگارانه مثل عضویت در گروههای افراطی روی خواهد آورد. 
از آنجا که این دوران، دوران الگوگیری و همانندسازی نیز هست، خانواده باید الگوی مناسبی را برای نوجوان خود فراهم سازد. "هابز" معتقد است که بسیاری از نوجوانان پریشان حال و آشفته به خانواده‌هایی تعلق دارند که از زندگی اجتماعی مجزا و بیگانه‌اند. خانواده در عین حال که کوچکترین واحد اجتماعی است، مبنا و پایه هر اجتماع بزرگ است. افراد سالم جامعه، افراد موفق و افراد فعال اجتماعی از داخل خانواده‌های سالم بیرون آمده‌اند و افراد ناسالم پرورش یافته خانواده‌های ناسالم هستند. 

سلامت خانواده 
انحرافات خانواده، عدم سلامت روانی خانواده، مشکلات اقتصادی و اجتماعی خانواده از لحاظ تأثیری که روی اعضای دارد جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد. افراد، پیوند میان خانواده و اجتماع هستند. افراد پرورش یافته در خانواده وارد اجتماع می‌شوند و ویژگیهای سالم یا ناسالم خود را که در خانواده دریافت کرده‌اند، وارد اجتماع می‌کنند. از این لحاظ سلامت یک جامعه به سلامت خانواده‌های آنان وابسته است. "لارمارک" و "لوبله"، خانواده را مهمترین کانونی می‌دانند که جامعه از آن تغذیه می‌کند. به این ترتیب فرد در کنار تأثیری که از اجتماع خود می‌پذیرد با توشه‌ای که از خانواده خود دریافت کرده است محیط پیرامون خود را تحت تأثیر قرار می‌دهد. چنین تأثیراتی علاوه بر مسائل پیرامونی جزئی بر مسائل کلان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی یک جامعه نقش ایفا می‌کند. به این ترتیب به نظر می‌رسد که اصلاح یک جامعه، پیشرفت و ترقی آن از جنبه‌های مختلف تأثیر اصلاح خانواده، توجه افراد به اهمیت خانواده و آموزش آنهاست، بنابر این خانواده آسیب پذیرترین گروه در برابر آسیب‌های اجتماعی است به طوری که اکثر مشکلات و آسیب‌هایی که در خانواده‌ها بروز می‌کند، درصورت عدم پیشگیری و برخورد صحیح با آنها، به درون جامعه نیز رسوخ می‌کند و در این شرایط دشوار دیگر نمی‌توان به راحتی، مشکلات و آسیب‌ها را کنترل کرد. 

راههای تقویت بهداشت روانی در خانواده 
1 - گفت و گوی محبت آمیز: یکی از راههای استحکام بنیان خانواده، توجه به ارتباط کلامی است. سخنان عاطفی و بهره گیری از کلمات دلنشین و خطاب‌های شایسته و محبت آمیز، مخاطب را جذب می‌کند. اگر در خانواده‌ای، مرد یا زنی با عبارات زیبا و دلپذیر همسرش را صدا کند، علاوه بر این که به فرزندان چگونه سخن گفتن را می‌آموزند، در قلب او جایگاه ویژه‌ای خواهد یافت. روان شناسان بر این باورند که بایستی ریشه بیشتر بیماری‌های روانی و اختلال‌های رفتاری را در محیط خانواده فرد در دوران کودکی و محیط اجتماعی وی جستجو کرد. در مراحل ابتدایی زندگی و در خانواده است که فرد با رفتارهای متضاد رو به رو می‌شود و ناتوان از جمع بندی بین خوب و بد در حالی که بخشی از او رفتارهایی را می‌شناسد که با آن در محیط خانواده انس گرفته است و بخش دیگر رفتاری را می‌یابد که جامعه آن را نادرست می‌شمارد؛ دچار ناتوانی در تبیین و ترکیب می‌شود و از درک درست و نادرست باز می‌ماند.
2- هماهنگی گفتار و کردار: تصحیح گفتار و رفتار و هماهنگی میان آنها که از سوی الگوها به افراد (کودک تا نوجوان) القا می‌شود می‌تواند کمک شایانی در بهداشت روانی جامعه ایفا کند. افزایش این تضادها همراه با سرزنش از سوی الگوهای خانوادگی و اجتماعی می‌تواند فرد را دچار بحران‌های روانی، شخصیتی و دوگانگی کند. 
* افراد سالم، موفق، فعال و کارآمد جامعه از داخل خانواده‌های سالم بیرون می‌آیند و افراد ناموفق، پرورش یافته خانواده‌های نامتعادل هستند.

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
این یه سایت درباره ی بهداشت روانه که منو دوست عزیزم درست کردیم امیدواریم مفید باشه و ازش خوشتون بیاااااااااااااااد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 28
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 15
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 8
  • بازدید سال : 33
  • بازدید کلی : 809
  • کدهای اختصاصی
    ابزار و قالب وبلاگبیست تولزابزار سخن بزرگان برای وبلاگ ها و سایت ها
    .......................................................................................

    چت روم

    چت روم
    قالب وبلاگ
    گالری عکس
    دریافت همین آهنگ
    .......................................................................................

    طراحی سایت

    .......................................................................................
    Up Page
    .......................................................................................


     .......................................................................................
     .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................